خطر انقراض
ايرانچه
پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : فرشاد تقي زاده ايراني


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ايرانچه و آدرس chba.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 4
بازدید کل : 7127
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

تنگ صیاد یکمنطقه حفاظت‌شده پارک ملی وزیست جانوری است که در بخش شرقی شهرستان شهرکرد و بخش غربی شهرستان بروجن در استان چهار محال و بختیاری استواز شمال به پلیس راه فرخشهر وکوههای سفیدشت از جنوب به کوه برافتاب سورک - ایرانچه ودستگرد ازغرب به راه دستگرد فرخشهر واز شرق به کوهای دهنو ختم میگردد دارای مساحتی به وسعت حدود 27 هزار هکتار می‌باشد که حدود 21600 هکتار آن منطقه? حفاظت‌شده و 5400 هکتار آن پارک ملی است. تنگ صیاد بواسطه دارا بودن تعداد زیادی تپه ماهور زیستگاه مناسبی برای جانورانی چون بز کوهی قوچ ومیش - پازن - پلنگ - یوز پلنگ - سمورو کبک کوهی میباشد. . از دیگر جانوران منطقه می‌توان خوار پشت گرگ، روباه، شغال، کفتار و پرندگانی همچون چی کبک دری، کبک ل، تیهو و عقاب غوش - بلدر چین - سار - شانه بسر - سبزه قبا - پرستو - جغد - فاخته - ابابیل وگنجشک را نام برد. این منطقه در سال 1349 به عنوان منطقه? شکار ممنوع مورد حفاظت قرار گرفت، در سال 1352 به منطقه? حفاظت شده ارتقاء یافت و در سال 1374 بخشی از آن به پارک ملی تنگ صیاد تبدیل گردید و تنگ صیاد را به دو منطقه پارک ملی و منطقه حفاظت شده تقسیم کرد. تنگ صیاد در موقعیت جغرافیائی 50 درجه و 59 دقیقه تا 51 درجه و 9 دقیقه طول شرقی و 32 درجه و 3 دقیقه تا 32 درجه و 17 دقیقه عرض شمالی واقع شده‌است. از نظر آب‌و‌هوایی به سه اقلیم‌ ِ خشک و سرد، نیمه خشک و سرد، و نیمه‌مرطوب و سرد تقسیم می‌شود. قله جیلون در جنوب غربی سفیددشت با 3 هزار و 141 متر ارتفاع از سطح دریا، بلندترین نقطه این منطقه است داستان های کوتاه و پند اموز مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود مسا?ر ?ریاد زد : هی،خانه ات آتش گر?ته است! مرد جواب داد : میدانم مسا?ر گ?ت:پس چرا بیرون نمی آیی؟ مرد گ?ت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گ?ت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی زائوچی در مورد این داستان می گوید : خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کتد داستان های کوتاه و پند اموز مردی در نمایشگاهی گلدان می ?روخت . زنی نزدیک شد و اجناس او را بررسی کرد . بعضی ها بدون تزیین بودند، اما بعضی ها هم طرحهای ظری?ی داشتند زن قیمت گلدانها را پرسید و شگ?ت زده دریا?ت که قیمت همه آنها یکی است او پرسید:چرا گلدانهای نقش دار و گلدانهای ساده یک قیمت هستند ؟چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است ، همان پول گلدان ساده را می گیری؟ ?روشنده گ?ت: من هنرمندم . قیمت گلدانی را که ساخته ام می گیرم. زیبایی رایگان است داستان پیرمرد بازنشسته و مزاحمت بچه های مدرسه یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی هزار تومان به هر کدام از شما می دهم که بیائید اینجا و همین کارها را بکنید.» بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی صد تومان بیشتر به شما بدهم. از نظر شما اشکالی ندارد؟ بچه ها گفتند: «صد تومان؟ اگر فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط صد تومان حاضریم این همه بطری نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم، کورخواندی. ما نیستیم.» و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.